امروز حوالی ساعت 12 صحبتکنان با تلفن در حال عبور از پیاده رو میدون آرژانتین بودم، که یه آقای هندی طوری به انضمام یه خانم بچه بغل پرید جلوم که : ?can u speak English منم با خودم گفتم لابد این بابا هندیه دنبال سفارت کشورشه و میخاد آدرس بپرسه، گفتم: گوشی! yes, Please wait .
اونم صبورانه wait کرد تا من تلفنم تموم بشه، تموم شده و نشده شروع کرد به حرف زدن، به لهجه گریان هندی انگلیسی حرف می زد، من که از انگلیسی در حد "it is book" بلدم اما فهمیدم توی اسمش "آصف" هست و اهل اسلام آباد پاکستانه، به زن و بچه ش که پشت سرش وایساده بودن اشاره کرد و متوجه شدم که تو حرفاش اینا بود food و hungry و need money و ...،
فهمیدم بعله طرف گدای انگلیسی زبان هست و لژیونر پاکستانیه. گفتم : Sorry I dont have any money و راهمو گرفتم که برم، گفت: ?are not you Muslim گفتم : No I'm not Muslim و رفتم، پشت سرم راه افتاد و داشت بلند بلند یه چیزایی می گفت تو حرفاش shit و fuck و یه چیزای دیگه ای بود که نفهمیدم. هم دیرم شده بود و هم حوصله دعوا با گدای خارجی نداشتم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر