به قول بچه ها گفتنی "آقامون ریچارد براتیگان" در جایی فرموده اند که؛
همه ی دختران باید/ شعری داشته باشند/ که برای آنها نوشته شده باشد/ حتی اگر لازم باشد / برای این کار/ آسمان به زمین بیاید.
برخی از مفسرین معتقدند که این حدیث را در برخی شرایط ویژه می توان برای اجناس مخالف نیز به کار برد. آنگونه که شواهد نشان داده است گویا موقعیت کنونی من مشمول همان شروط شده است. این شعر که عنوانش هست رابطه را بخوانید تا عرض کنم:
وقتی خوانده می شوی
چقدر شبیه سطرهای خودمی
با آن دِماغت
که دخلی به من ندارد.
■
رابطه گاهی تو را
تا عطر هرچه تا بحال نبوییده ای می برد.
حرمت دارد آقا !
حرمت دارد
لخت ش بیشتر
و فاصله
متر خوبی است برای درک رابطه ها
مثل همین سطر:
- همین که کمی خاطره از کمی خیابان و پیاده رو را برایم گذاشته کافی ست. *
تاخت ش نمی زنی لابد
با منی
که دوست ش دارم و
هرشب
برایم می رقصد و
غذا می پزد و
بچه می زاید.
حرمت دارد آقا!
حرمت دارد
این شعر را دوست عزیزم "عبد" یا "نبی جنتی نژاد" برای من سروده و خوشحالم کرده ، باید کسی برایتان شعری سروده باشد تا احوال من را درک کنید.
* قسمت ستاره دار بخشی از نوشته ی این پست همین وبلاگ است.
دوست شاعرم همين ديروز هشتم مرداد ماه پدر شد و همسرش مادر و " آراد" را به چند ميليارد انسان اين دنيا اضافه كردند. تبريك از راه دور براي پدر و مادر و بهترين آرزويي كه مي توانم براي آراد نو رسيده داشته باشم آزادي است.
۵.۵.۸۹
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۹ نظر:
سلام
چگونه ای
می خواهم چند کلامی بنویسم اما...
درد ...
باید سپاس گفت دوست خوب و شاعر را
اینجاشو دوست تر داشتم:
رابطه گاهی تو را
تا عطر هرچه تا بحال نبوییده ای می برد.
مارون- شعر خوبی است.
تو اگر خوب شعر نمی گویی یا اصلا نمی گویی ولی خب موضوع یک شعر خوب شده ای.
البته من می تونم تورا موضوع یک داستان کنم. خواستی بگو.
مارون جان دستت درد نکنه، خیلی هم ممنون این یک مورد را نیستم. ما را بیخیال شو :)
امیری مدیرکل ستاد حوادث استان در پی نجات جان خبرنگاران و کارمندان صدا وسیمای استان جان خود را بر اثر برخورد پره هواپیما به سرش از دست داد... کوهنورد نبودند صدا و سیمایی بودند این قدر بدبختو بهش زنگ زدند و دستپاچه اش کردند برای نجات صداو سیمایی ها که بیچاره جانشو از دست داد... یاسوج
امیری مدیرکل ستاد حوادث استان در پی نجات جان خبرنگاران و کارمندان صدا وسیمای استان جان خود را بر اثر برخورد پره هواپیما به سرش از دست داد... کوهنورد نبودند صدا و سیمایی بودند این قدر بدبختو بهش زنگ زدند و دستپاچه اش کردند برای نجات صداو سیمایی ها که بیچاره جانشو از دست داد... یاسوج
درود صدرا .
من جای تو باشم کلی حال می کنم . واقعا قشنگه شعر , به قول دوستمون اگه شاعر نشدی ولی خوب شعری شدی .
هرچند نوشته های اخیرت بوی شاعرانگی رو تا لینک نظرات هم منتشر میکرد.
نبی جان به تو هم با ذوق تبریک میگم و من هم آرزوی آرادی آزاد برایت دارم .
پ.ن:زندگی چه زودمیگذره...
سلام من هم واسه نسیم یه شعر گفتم بعدا میدم بخونیش پرنیانم
ارسال یک نظر