سفر با قصد قبلی را دوست ندارم، تصویری که همیشه توی ترمینال دیده ام اینطور بوده که همه ی آن آدم حسابی های بلیط رزرو کرده سوار شده اند و من پای اتوبوس هنوز هم در حال رصد کردن وضعیت هستم، رصدی شامل وضع و حال اتوبوس و مسافران و حس و حال خودم .
چند بار اتفاق افتاد که پای اتوبوس بیخیال سفر شوم و از همانجا برگردم خانه، چند بار هم توی ترمینال مقصدم را عوض کردم، البته هنوز آنقدرها جسور نشده ام که مقصد را بالکل عوض کنم اما بوده که قصد رفتن به "ایکس" را داشته باشم، اتوبوسش هم باشد اما بیخیال ایکس سوار اتوبوس "وای" شده ام تا از آنجا به ایکس بروم.
البته حس می کنم هنوز یک سفرکننده ی درست و حسابی نشده ام اما همین اندازه اش هم جذابیت زیادی دارد، مخصوصن آن قسمتش که سرگردان توی ترمینالها باشی و دائم از شاگرد اتوبوسها بپرسی: "این اتوبوس کجا میره؟" و یا "جا داری؟"
اینکه می گویم سفر کننده ی خوبی نیستم دلیلش این است که هنوز یاد نگرفته ام از همه ی وقت سفرهام درست استفاده کنم، خیلی وقتها جاهای دیدنی یک شهر را ندیده وقت سفر تمام می شود و مجبور به برمی گشتن هستم، همیشه هم وقت برگشت توی اتوبوس مزه ی لذتی تمام نشده و ناکام زیر پوستم موج می خورد.
از سفر یکباره و مستقیم از مبدا به مقصد هم هیچ وقت خوشم نیامد، واقعن حیف است در مسیر رسیدن به مقصدت مثلن از 5 شهر بگذری بدون آنکه خاکشان را لمس کنی و تنها برداشتت از آنها تصاویری از پشت شیشه اتوبوس باشد.
پی نوشت: این روزها هر چند دیر به دیر اما همه ش حدیث نفس می نویسم، اما همچنان سیاسی و دلبسته و امیدوار جنبش سبز هستم.
چند بار اتفاق افتاد که پای اتوبوس بیخیال سفر شوم و از همانجا برگردم خانه، چند بار هم توی ترمینال مقصدم را عوض کردم، البته هنوز آنقدرها جسور نشده ام که مقصد را بالکل عوض کنم اما بوده که قصد رفتن به "ایکس" را داشته باشم، اتوبوسش هم باشد اما بیخیال ایکس سوار اتوبوس "وای" شده ام تا از آنجا به ایکس بروم.
البته حس می کنم هنوز یک سفرکننده ی درست و حسابی نشده ام اما همین اندازه اش هم جذابیت زیادی دارد، مخصوصن آن قسمتش که سرگردان توی ترمینالها باشی و دائم از شاگرد اتوبوسها بپرسی: "این اتوبوس کجا میره؟" و یا "جا داری؟"
اینکه می گویم سفر کننده ی خوبی نیستم دلیلش این است که هنوز یاد نگرفته ام از همه ی وقت سفرهام درست استفاده کنم، خیلی وقتها جاهای دیدنی یک شهر را ندیده وقت سفر تمام می شود و مجبور به برمی گشتن هستم، همیشه هم وقت برگشت توی اتوبوس مزه ی لذتی تمام نشده و ناکام زیر پوستم موج می خورد.
از سفر یکباره و مستقیم از مبدا به مقصد هم هیچ وقت خوشم نیامد، واقعن حیف است در مسیر رسیدن به مقصدت مثلن از 5 شهر بگذری بدون آنکه خاکشان را لمس کنی و تنها برداشتت از آنها تصاویری از پشت شیشه اتوبوس باشد.
پی نوشت: این روزها هر چند دیر به دیر اما همه ش حدیث نفس می نویسم، اما همچنان سیاسی و دلبسته و امیدوار جنبش سبز هستم.
۳ نظر:
من هم معولا یه هویی تصمیم به سفر میگیرم
معمولا رزور نمی کنم ولی اگه رزرو کنم 90 درصد دیر میرسم
تا حالا هم شده مسیرم رو عوض کنم اما نشده که مقصد رو یه ه وسط ترمینال عوض کنم... یاد ترمینال جنوب افتادم و شلوغی هاش..........
سلام
این جا چقدر تشابه داریم
البته این با اون رهایی که من ازش گفتم خیلی تفاوت داره
اینو که گفتم یعنی اتفاقات تصادفی رو دوست دارم
سلام
چند مدتی است اینجا می نویسم!
اما این بار خواسته ام جوری دیگر آغاز نمایم...جوری که اگر هم بر بخورد اساسی داشته باشد و دلیلی برای برخوردن...
هر چند هیچ هم معلوم نیست اینجا چقدر دوام بیاورم...
ارسال یک نظر