۳۰.۵.۸۹

چقدر دلم تنگ شده باشد خوب است؟

ساعت افتاد
از پنجره روی صبح
از تیک تاک افتاده
کنار تو مرده بودم.
چرا؟
چرا هر وقت خوابم می برد
کنار پنجره سیگار می کشی؟
این پنجره رو به کدام
خیابان باز شده
که هر وقت
کسی در من مرا پرت می کند
روی سنگفرش
دختری با موهای فرفری سیاه
دست در دست قیچی
می رود
قرار تدفین می گذارد با باد و
زلف هایش را برای من پست می کند
امروز اول مهر 1386 خورشیدی است
گمانم 23 ساله شدم.
قریب 14 میلیون نفر راه خانه را گم کرده اند و
سر از مدرسه در آورده اند
چیزی کسی خودم
چیزی کسی در خودم
خودم در چیزی کسی و...
گم کرده ام
***
چقدر دلم تنگ شده باشد خوب است که
سر از فرزانگی میان رانهای تو بیرون نیاورم
فرو روم در آن و بمیرم
چقدر دلم تنگ شده باشد خوب است
که تا تهران پیاده گز کنم
در موزه ی هنرهای معاصر ببوسمت و مجسمه شوم؟
چقدر با این چقدرها
اگر شاید بیایی
اگر شاید بخواهی
اگر شاید حالت خوب باشد سرو کله ام را
بزنم به دیوار و دیازپام ده را ده بسته ده بسته
بریزم توی گلوی شعر که چه؟
که چقدر دلم تنگ شده باشد خوب است؟
نه فهمیدنش زیاد سخت نیست
کافی ست من خوابم برده باشد
تو کنار پنجره سیگار بکشی
وقتی ساعت از پنجره افتاده باشد روی صبح و
من کنار خودم
مرده باشم.

علی حسینی

۴ نظر:

سبز آزادی گفت...

چن وقتی بود بخاری از علی بلند نشده بود . ولی حالا که شد هم نشون داد نشونه های همون شاعر خلاق سابق انجمن شعر دهدشتو . صدرا برات خوند یا از جایی وبلاگی ورداشتی؟

صدرا گفت...

این شعر قدیمیه، سال 86 دوره ی سربازی گفته ش

ناشناس گفت...

محمود:
کجایی ببم کم پیدایی؟
چیزی بنویس تا لذت ناک شویم!

حوری گفت...

سلام آقا صدرا
من خواهر حمیرا هستم
آدرس وبلاگتونو از حمیرا گرفتم
موفق باشید