۲۶.۳.۸۹

معمولی

الان دهدشتم و مشغول امتحان دادن، 20 واحد است و تا الان نصفش را گذراندم. اوضاع روزگار معمولی ست، نه خوشبخت خوشبختم آنگونه که همه چی آرومه و نه بدبختم. وضعیت معمولی و متوسطی است. بعضی روزها از فرط سرخوشی چنان سرخ می شوم که بیا و بنگر بعضی روزها هم سرم توی کتاب باشد یا نه از گرهی که به پیشانی ام می افتد راحت می شود فهمید غمگینم.

با جنبش اما آی حال می کنم، اون از بیست و دوم خرداد که یه تکان اساسی به تن کودتا چی ها داد (ساعت هشت بعدازظهر این روز توی بلوار کشاورز نزدیک بود توسط یک بسیجی موتوری بی سیم به دست فعال با کارت خبرنگاری روزنامه سنگین وزن وطن امروز به جرم حمل دوربین و لپ تاپ در کوله ام سری به اوین یا محلی مشابه بزنم که به خیر گذشت و با روبوسی از من بای بای کرد)، آن هم از بلاهتشان در حمله به بیت آیت الله صانعی و دفتر آیت الله فقید منتظری و فحش و فضیحت به سید حسن خمینی که سرهای بیرون آمده ی شکاف و بخت برگشته ی حاکمیت است.

نامه مصطفی تاجزاده هم عالی بود آقا، عالی بود. من این وسط عدد خاصی نیستم اما به این مصطفی خان افتخار می کنم.

پی نوشت: از کارهایی که قول داده ام انجام دهم و به دلیل واید بودن هی عقب می اندازم از خودم حرصم می گیرد عوضش جلوی آینه چه فحشهای کمر به پایین به خودم داده ام... چه فحشهایی. آنهایی که باید ببخشند طبق معمول من را ببخشند دیگر.

۵ نظر:

مادرجان گفت...

واید بودن تو از حدمعمول گذشته نیاز شدید به جراحی و دوخت و دوز دارد

بهنام ص ن گفت...

البته صدرا جان واید بودن خیلی هم بد نیست و حتی در روایات آمده که در بعضی مواقع جواب هم می دهد. بله ... اینجاست که شاعر می فرماید: شـــب به اون چشمات خواب نرسه ...

م.ب. گفت...

آقا (امتحان) دادنات تموم شد یه سر به من هم بزن که ملالی نیست جز دوری شما.

راستی فراموش نشود قول دادی ما رو ببری اونجا. کجا؟ معلومه! اونجا که خدا پیخمبر فرموده اند.

ضمنا در مورد هرگونه آزمایش وایدینگی آقا بهنام اعلام آمادگی میشود. وایدمتر موجود.

عريان گفت...

سلام

چگونه اي
فكر كردم ديگر دست برداشته اي
خوب است آنقدر ها هم كه مي گفتد درست نبود
حالا بچسب به درس براي مبارزه هميشه وقت هست
:
همگان بر اين امر واقف هستيم آنها از هيچ فشاري بر زنان مرز و بوممان فروگذار نبوده اند و هر وقت خواسته اند نيز با مقاومتي چند روبرو گشته اند. حالا ديگر خود آنها هم به اين يقين رسيده اند نمي توان حضورشان را ناديده انگاشت و از حقوق اوليه حتي محرومشان كرد تا اينكه بخواهند سد راهشان شوند در عرصه هاي اجتماعي.

عريان گفت...

من اما نامه اكبر گنجي را مي ستايم همانكه الان مي گويد و بدان هم باور دارد راهشان خطا بود. دچار تناقض گويي نمي شود و به هر آنچه اشباه بوده است اعتراف مي كند و اين صراحت را بايد ستود. در اين وادي كه اكثرا قريب به اتفاق رهبران (اگر نگويم لفظي كليشه اي)خود را به گونه اي از مريدان آقاي خميني مي دانند و در سخنانشان هنوز به آراي او استناد مي كنند اما اكبر گنجي اينگونه نبود. هر چند نمي توان به درستي اين را عنوان داشت چرا كه او همينك در خارج از ايران است و باز دوباره نمي شود مدئي شد اگر در ايران هم بود و در زندان به سر نمي برد يا نامه هايش انتشار مي يافت آراي آقاي خميني را نقد نمي نمود چرا كه همينك انديشه هاي آقاي خميني دارد به محاق مي رود و انتظار روزهاي سخت تري نيز در انتظارشان خواهد بود.
در اينكه آقاي خميني دچار تناقضگوييهاي بيشماري بود هيچ شكي نيست.