۳۰.۱۱.۸۸

ما هنوز جوانیم*

از روزی که اولین جوانه های مو پشت لبم درآمد و سن و سال ناخواسته برایم مهم شد، نقطه پایان جوانی را در بیست و پنج سالگی می دیدم که به گمانم بیست و پنج ساله ها خیلی بزرگ می زدند، مصمم بودم با دست پر به ورای این سن گام بگذارم و بزرگی کنم، اما بیست و پنج که هیچ، بیست و شش و هفت هم آمد و شمعهای نداشته فوت شد و هنوز منم بی هیچ حسی از بزرگ شدن. حالا اول اسفند هشتادوهشت هم از راه رسیده و این یعنی پا نهادن به سن پرطمطراق بیست و هشت سالگی.

بیست و هشت ساله می شوم بدون احساسی از بزرگ شدن، هر چند روی کاغذ جوان نیستم، اما دلخوشی ها، سرگرمی ها، دغدغه ها و نیازها همان است که در این ده سال بود، که منطق برآوردن دلخوشی ها، سرگرمی ها، دغدغه ها و نیازها پیچیده نیست، نیاز با دنده هوایی و پریدن از فرازش فراموش نمی شود، تا خواست های قبلی محقق نشود نمی شود و نمی توانیم (بر عکسِ می شود و می توانیم) از خواستهای جدید سراغی بگیریم.

من اسم این وضعیت را می گذارم جوانی کاذب یا جوانی تحقق نیافته، به لحاظ سن و چین و چروکهای صورت و موهای سفید، پیش می روی اما دنبال همان دلخوشی سالهای پشت سر نهاده ای و چیزی از این هولناک تر هم نیست که درک و لمس نکرده بیخیال نیازها و خواستها و شوقهای اقتضای سن ت شوی.

خوشبختانه در این وضعیت بیشتر متولدین دهه شصت مشترکند و فرق چندانی بینشان نیست، دلیل به چشم نیامدن یا تابلو نبودنمان در این ویژگی هم کثیر النفر! بودنمان است. حالا مثل سالهای دهه شصت نیست که کودکان 10 تا 15 ساله سربازان جنگ بودند و 20 تا 30 ساله ها فرمانده و سردار. ما هنوز جوانیم و در پی جوانی.

هر چند این جوانی کاذب است اما دلخوش کردن دارد، مطمئنم 30ساله هم بشوم دغدغه ها و دلخوشی هام همین خواهد ماند چون همچنان فرجامی در تحققشان نمی بینم، عده ای از هم سن و سالهای من دنده هوایی زده اند به بزرگسالی و ادای آدم بزرگها را در می آورند اما سربزنگاه که می رسد آنها از من هم جوانتر می زنند.

ما یا می میریم یا جوان می مانیم که هیچ گاه جوانی نکرده ایم.

* داستانی هست از علی اشرف درویشیان به نام " آنها هنوز جوانند"

۱۱ نظر:

سحر گفت...

سلام تولدتون مبارك.نمي دونستم 1اسفندي هستيد جالب بود.همه دهه 60 اي ها مثل همن راست مي گيد.بزرگنماي جوان!

اسحاق گفت...

سلام ودرود
من میخوام برگردم به کودکیم

کلاغ گفت...

سلام
اولن تولدت مبارک
دومن اصلن بهتون نمی آد 28 ساله شدخ باشین
سومن ایشالله می ایم شیرینی تولدتونو می خوریم

صدرا گفت...

سلام کلاغه
اولن خیلی ممنون
دومن بهمون میاد چند ساله شده باشیم؟
سومن در خدمتتون هستیم

سحربياتي گفت...

چقدر بهت تبريك بگم واسه تولدت ؟
مي گم منم اومدم با همون سحربياتي به بلاگ اسپات هر چند حوصله ايي نيست براي نوشتن حالا شايد حوصله خودش آمد

سحربياتي گفت...

چقدر بهت تبريك بگم واسه تولدت ؟
مي گم منم اومدم با همون سحربياتي به بلاگ اسپات هر چند حوصله ايي نيست براي نوشتن حالا شايد حوصله خودش آمد

عين ميم گفت...

صدرا- جواد - حرف بي حرفي( س، ج) علي الحساب يالا هر چه زودتر قربون بلاي يكي دوتا سه تا برين ديگه .. هر چه زودتر شما از همين الان شروع شده!.

صدرا گفت...

به عین میم : من در اسرع وقت اجابت می کنم. جواد هم که می دانی همینجوری نخوردهِ مستِ قربانت شوم هست!

ديگان-دهدشت گفت...

با 8 مارس به روزیم
http://daygan87.blogfa.com/

ناشناس گفت...

کاراگاه
گرده ی سگ
موضوع این هفته:
اراده ارشاد شهرستان کهگیلویه(دهیشت)
لطفن نظرات خود را برای ما بنویسید

ناشناس گفت...

کاراگاه
گرده ی سگ
موضوع این هفته:
اراده ارشاد شهرستان کهگیلویه(دهیشت)
لطفن نظرات خود را برای ما بنویسید
http://gerda.blogfa.com/