tag:blogger.com,1999:blog-7576095887530313357.post3992999344331225098..comments2012-06-18T18:52:52.448+04:30Comments on نماندن: سفر هشت محال به چهارمحال - قسمت اولUnknownnoreply@blogger.comBlogger5125tag:blogger.com,1999:blog-7576095887530313357.post-63718412003726664052010-05-03T09:54:52.827+04:302010-05-03T09:54:52.827+04:30کلاغ:با اینکه ما این قسمت های سفر نبودیم ولی کاملن...کلاغ:با اینکه ما این قسمت های سفر نبودیم ولی کاملن تونستم حس کنم شرایط رو مخصوصن دیالوگ های هادی و خواب دیدن های بهنام که حتمن درباره ناهار روز بعد بوده(نان و پنیر )Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7576095887530313357.post-14054714665610325052010-05-02T17:13:07.794+04:302010-05-02T17:13:07.794+04:30دیس ایز م.ب.
با توجه به اتهاماتی که نویسنده ی آن ...دیس ایز م.ب.<br /><br />با توجه به اتهاماتی که نویسنده ی آن وبلاگ وزین نسبت به اینجانب روا داشته لازم به ذکر است که اینجانب هرگونه مسئولیت احتمالی در مورد عواقبی که حدود 9 ماه دیگر به منصه ظهور خواهد رسید را از خود سلب میکنم. با شما هستم آقای صدراله! مالتو سفت نگه دار همسایتو (که در اینجا من بودم) ... نکن.<br /><br />ضمنا ما هر کاری کردیم اون آقایون داخل اتوبوس کاری رو که ما انتظار داشتیم نکردن. هی میگن لرا اینطور اونطور!<br /><br />شهر کرد ایز ا بیوتیفول سیتی. فاک اوری بادی که میگه نیست!Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7576095887530313357.post-39152467182418634402010-05-02T16:29:15.478+04:302010-05-02T16:29:15.478+04:30با علاقه فراوان منتظر ادامه داستان یمبا علاقه فراوان منتظر ادامه داستان یمرضا سیدی پورhttps://www.blogger.com/profile/07722945570594380823noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7576095887530313357.post-44378696899928788542010-05-02T16:24:14.972+04:302010-05-02T16:24:14.972+04:30از بهترین سفرهای تمام دهه های زندگی ام بود
ننوشت...از بهترین سفرهای تمام دهه های زندگی ام بود <br /><br />ننوشتی :<br />من مادربزرگ جمع بودم<br />پیرمرد خرخر کننده پسرعموی پدربزرگم بود<br />دوربین فیلمبرداری تو ریموت هم داشت<br />و البته اینکه بهنام با هیکلی فربه و کپل روی صندلی اتوبوس موفقع خواب پهلو به پهلو می شد دمرو هم می خوابید<br />راستی اینم نگفتی که پای من در قم سوخت و بنده با شلواری تا زانو بالا زده سفر را ادامه دادم <br />البته اتوبوس فاقد میله بودسحربانوی سابق مادر صدراnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7576095887530313357.post-2061700696554570642010-05-02T16:11:31.260+04:302010-05-02T16:11:31.260+04:30آقا جوادش خیلی زیاده لطفا چندتا شو بردار. حس می کن...آقا جوادش خیلی زیاده لطفا چندتا شو بردار. حس می کنم تعمدی در کار هست که اسمم اینقدر تکرار شده. مثلا این دو جواد آخر خیلی جوادی نوشته شده اند.<br />کلا سفر خاطره انگیزی بودجوادnoreply@blogger.com